بیشتر مردم در پاسخ به این پرسش که «چه برداشتی از پیشگیری دارند؟» بیان میدارند که این مفهوم، آنچنان از وضوح برخوردار است که حتی نیاز به تحقیق برای یافتن تعریف از آن احساس نمیشود. اغلب نیز پیشگیری را مفهوم مقابل سرکوبی میدانند. با وجود این، وقتی ادبیات قابل توجه مربوط به پیشگیری را بررسی میکنیم، به سرعت ملاحظه میکنیم که مفهوم «پیشگیری» چندان هم روشن و آشکار نمیباشد. در واقع به تعداد نویسندگانی که در پی تعریف این مفهوم برآمدهاند، تعریف وجود دارد. اگر از تفاوتهای فرعی بگذریم و تفاوتهای اساسی را ملاک قرار دهیم، میتوان در نوشتههای اختصاصیافته به پیشگیری از بزهکار، دو جهتگیری کلی را ملاحظه کرد: رویکرد موسع که «هر اقدامی» در زمینة مبارزه با بزهکاری، حتی پاسخهای کیفری (ضمانت اجراهای کیفری) و جبران خسارت از بزهدیدگان را پیشگیرانه محسوب میکند. در رویکرد مضیق، پیشگیری عبارت است از شیوههایی غیر قهرآمیز که دولت جهت مهار بزهکاری، از طریق حذف یا محدودسازی عوامل جرمزا و نیز از طریق مدیریت مناسب عوامل محیط فیزیکی و اجتماعی که فرصتهای مناسب ارتکاب جرم را فراهم میکند، به کار میگیرد. در این مقاله به بررسی این دو رویکرد میپردازیم.